زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم ناز بنياد مکن تا نکَني بنيادم مي مخور با همه کس تا نخورم خون جگر* سر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم زلف را حلقه مکن تا نکُني در بندم طره را تاب مده تا ندهي بر بادم يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم* غم اغيار مخور تا نکني ناشادم
خدانگهدارت