مهتاب کرامتی، بازیگر جوان و مطرح سینما، سال 1375 وارد کلاسهای بازیگری امین تارخ شد و شش ماه بعد، برای بازی در مجموعه تلویزیونی تاریخی «مردان آنجلس» انتخاب شد. او دوازده سال است که در رشته سینما فعالیت دارد، ولی با وجود بازی در فیلمها و مجموعههای دیگر، هنوز هم خیلی از مردم او را با همین مجموعه میشناسند. «مردی از جنس بلور» اولین فیلم سینمایی اوست.در این سالها او در فیلمهایی مثل «مرد بارانی»، «مومیایی 3»، «بهشت از آن تو»، «ملاقات با طوطی»، «هشت پا»، «حس پنهان»، «زنها فرشتهاند» و «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» بازی کرده است. بازی در مجموعه «خاک سرخ» ابراهیم حاتمیکیا در کنار پرویز پرستویی، از دیگر کارهای مطرح تلویزیونی این بازیگر است.
او سال قبل چهار فیلم سینمایی روی پرده داشت که در آنها نقشهای متفاوتی را تجربه کرد. در آخرین روزهای سال قبل برای فیلم «بیست» (ساخته عبدالرضا کاهانی) جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل را از جشنواره فیلم فجر گرفت. این فیلم نوروز امسال روی پرده سینماها رفت. او در این فیلم با چهره کاملاً متفاوت، نقش زنی از محله های پایین شهر را بازی می کند که به دلیل بسته شدن رستورانی که در آن کار می کند ، بیکار میشود. کرامتی در کنار فعالیتهای هنری خود، نماینده سازمان یونیسف در ایران هم هست. او که این فعالیت را جزء دغدغههای اصلی خود میداند، وقت زیادی را صرف آن میکند و دوست دارد که سینما و هنرهای دیگر را با فعالیتهای یونیسف پیوند بدهد. زمانی که قرار شد «دوچرخه» گفتوگوی اختصاصی با مهتاب کرامتی داشته باشد، او در یکی از سفرهای کاری یونیسفی خود به چند نقطه ایران بود. به همین دلیل در کنار صحبت در باره همکاری او با یونیسف، در باره این سفر هم حرف زدهایم. مثل تمام گفتوگوهای ویژه قبلی دوچرخه با هنرمندان، محور اصلی صحبت با کرامتی هم دوران کودکی و نوجوانی او و علاقههای هنریاش در این دوران است. ولی مگر میشود با مهتاب کرامتی گفتوگو کرد و حرفی از سازمان یونیسف و همکاری او با این سازمان مطرح نشود.
* بازیگری رویای نوجوانیتان بود؟
بله. از دوران کودکی این علاقه در من بود و هیچوقت آن روزها را فراموش نمی کنم. تماشاگران نمایشهای آن دوران من و خواهرانم، اعضای خانواده بودند. آنها را مجبور میکردیم بنشینند و نمایشهای ما را تماشا کنند. من و خواهر بزرگ ترم یک تخت دو طبقه داشتیم و وقت های زیادی را با یکدیگر سر میکردیم. او همیشه به عنوان سرگروه عمل میکرد. کتابهایی را که دوست داشتیم و قبل از این خوانده بودیم، تمرین میکردیم و علاقهمند بودیم آنها را اجرا کنیم. هرچهقدر که این نمایشها کودکانه بود،ولی برایمان اهمیت زیادی نداشت. این نمایشها که بیشتر شبیه یک بازی بود، برایم به صورت یک خاطره خوش باقی مانده است. با پارچههای مختلف برای خودمان لباس درست میکردیم و هنگام نمایش آنها را می پوشیدیم. این علاقه همیشه در من وجود داشت و یکی از بازیهای دوران کودکی و نوجوانی من با بزرگ ترها همین بود. در مدرسه هم همیشه کار تئاتر را دنبال میکردم و از همان زمان دوست داشتم که حرفه بازیگری را ادامه دهم. ولی خب، رشته تحصیلیام نه بازیگری که میکروبیولوژی است. خانوادهام به تحصیل در زمینه علم خیلی اهمیت میدادند. دو خواهر دارم و خواهر بزرگ ترم دکتر داروساز است. مادرم از زمانی که یادم میآید درس میخواند و یادم میآید، که ما همه با هم دانشجو بودیم. مادرم مهندس صنایع غذایی و استاد دانشگاه است. خواهر کوچک ترم هم که دارد تحصیل میکند.
بعد از تمام شدن تحصیل دانشگاهیام، سعی کردم کلاسهای بازیگری را شروع کنم و از این طریق وارد فعالیتهای هنری بشوم.
* یعنی اول درس های دانشگاه را خواندید و بعد گفتید حالا وقتش رسیده که بروم سراغ سینما و بازیگری؟
همین الان هم به نوجوانان و جوانان علاقهمند پیشنهاد میکنم فکر نکنند بعد از این که دیپلم را گرفتند، بهترین کار این است که جذب بازار کار سینما شوند. به نظر من آنها باید یک کار دیگر در کنار کار سینما داشته باشند. حداقل این که امرار معاش آنها از طریق کار دیگری باشد تا بتوانند به این حرفه به صورت دیگری نگاه کنند و نه فقط به عنوان حرفهای برای پول در آوردن.
* کارگردانی نمایشهای دوران کودکی و نوجوانی با شما بود یا خواهرتان؟
او همیشه لیدر(هدایت کننده) بود. ولی کار خیلی جالبی که میکردیم این بود که هر بار شخصیتهای نمایشها را جابه جا میکردیم. یعنی هر بار که نمایشی را دوبار اجرا میکردیم، جای شخصیتها را با هم عوض کرده و هر دوی ما هر دو نقش را بازی میکردیم. این کار تجربه خیلی لذتبخش و خوبی بود.
با پگاه آهنگرانی در آتش سبز/عکس : محسن رسول اف
* به این ترتیب، کتاب هم زیاد میخواندید تا بتوانید نمایشهای بیشتری اجرا کنید.
بینهایت. همین الان هم خیلی کتاب میخوانم. من با خانواده زندگی میکنم و خیلی وقتها مادرم میگوید «خدا نکنه کتاب به دستت بگیری.» تا کتاب را تمام نکنم، آن را به زمین نمیگذارم. داستانهای مصور را خیلی دوست داشتم. خاطرات خیلی زیادی از کتابهای «تنتن و میلو» داشته و دارم. این کتابها، داستانهای سینمایی خیلی خوبی دارند و میتوان براساس آنها، فیلمهای جذابی برای بچهها ساخت. حتی همین الان هر چند وقت یک بار که حالم کمی بد میشود، به سراغ این کتابها میروم و یک «تور تنتن و میلو» به راه میاندازم. خواندن آنها انرژی تازهای به من میدهد.
* هنوز هم کتابهای دوران کودکی و نوجوانیتان را دارید؟
بله. آنها بخش مهمی از خاطرات آن دوران هستند. خود آن دوران تمام شده، ولی یادگارهای آن مرا به آن روزها میبرد.
* حالا که به دوران نوجوانیتان فکر میکنید، احساس رضایت میکنید؟
میخواهم دوباره به کمی قبل از آن، یعنی کودکی برگردم. از همان زمان بچه خیلی شیطانی بودم.
* یعنی دیوار راست را میگرفتید و بالا میرفتید؟!
بله، دقیقاً همینطور است. ما سه خواهر بودیم و همه چیز را روی سرمان میگذاشتیم. حتی بعضی وقتها ندانمکاریهای خطرناکی میکردیم ، مثلاً در آشپزخانه چیزی را به آتش میکشیدیم و البته بعد هم سروکارمان با تنبیه بود. بدترین تنبیه این بود که حق تماشای برنامههای کودک را نداشتیم. ولی کتاب خواندن به من آرامش خاصی میداد و آرامم میکرد. مطالعه ذهنم را کاملاً درگیر میکرد و اگر کسی با من صحبت میکرد، نمیشنیدم. یک جورهایی در مطالعه غرق میشدم. اولین رمانی که به پیشنهاد مادرم خواندم «بابا لنگدراز» بود. الان کارتون آن را تلویزیون نشان میدهد و بچهها هم خیلی دوستش دارند.
با گریمی متفاوت در «بیست»/عکس : جواد جلالی
* پس در حقیقت مادرتان برای این که جلوی شیطنتهای شما را بگیرد، کتاب به شما داد و کتابخوانتان کرد؟
دقیقاً. این مسئله علاقه مرا به مطالعه سازمان داد. بزرگ ترین سرگرمی من بعد از فیلم ، کتاب خواندن است. کتاب چیزی است که همیشه در دسترس است و به همین دلیل، زمان بیشتری از اوقات فراغت مرا میگیرد.
* زمان اجرای آن نمایشهای بچگانه، هیچ وقت فکر میکردید روزی بازیگر سینما شوید و در مقابل دوربین نقش بازی کنید؟
هیچ وقت و به هیچ عنوان. حتی زمانی که درسم تمام شد، هنوز به این مسئله فکر نمیکردم. یادم میآید در صف نمایش «عشق آباد»، حبیب رضایی را که از دوستان خانوادگیمان بود، دیدم و پرسیدم چهکار میکنی؟ او گفت در حال کار بر روی مجموعه «خانه سبز» است. کنجکاو شدم و پرسیدم از چه طریقی کار هنری را شروع کرده است. من هم به بازیگری علاقهمند بودم و میخواستم وارد این حرفه شوم. ولی میخواستم این کار به صورت آکادمیک باشد. تا قبل از آن چند بار هم به صورتهای مختلف دعوت به بازی در فیلم شده بودم. ولی فکر میکردم این نوع ورود، نمیتواند ورود خوب و درستی باشد. او به من کلاسهای آزاد بازیگری آقای تارخ را پیشنهاد کرد. در دوره دوم این کلاس ثبتنام کردم. حتی آن زمان هم فکر میکردم فقط به این کلاسها میروم و چیزی یاد میگیرم. تصورش را هم نمیکردم که این کار به بازیگر شدنم منتهی میشود.
* پس از ظاهر شدن در جلوی دوربین، سینما را چهطور دیدید؟ شبیه همان چیزی بود که قبل از آن تصورش را میکردید؟
شاید آشنایی من با بازیگری، بیشتر یک آشنایی تئاتری بود و قطعاً آن میتوانست برایم خیلی ملموستر باشد. سینما در همان کار اول، کار خیلی سنگینی بود و همان اول تمام سختیهای کار را به من نشان داد. فهمیدم که به هیچ وجه این حرفه، با خوشی و تفریح همراه نیست، ابداً! سختی کار خیلی بیشتر و فراتر از آن چیزی است که ما و یا نوجوانان فکر میکنیم.
صحنه ای از« هشت پا» / عکس: احمد احمدی
* به عنوان یک بازیگر چهطور با این سختیها کنار آمدید؟
دلم میخواهد که به این موضوع اشاره کنم ، هر روز که میگذرد شرایط تغییر میکند. قطعاً شرایط نوجوان و جوان امروزی با شرایطی که من داشتم (و شاید مربوط به یک زمان خیلی دور هم نباشد) متفاوت است. این روزها دید خانوادهها متفاوت شده است. در حال حاضر، خانوادههای ما پذیرفتهاند که سینمای ما مسیر متفاوت و خوبی را طی میکند. شاید آن روزها ما باید به خانوادههایمان پاسخ داده و یا آنها را قانع میکردیم که باید به کلاسهای بازیگری برویم. ولی حالا میبینم که پدر و مادرها، فرزندان خود را پس از آن که دیپلم گرفتند، به کلاسهای بازیگری میفرستند تا بیکار نباشند. این کار خوبی است، ولی این احتمال وجود دارد که این جوانی که به این کلاسها میرود، واقعاً علاقهای به بازیگری نداشته باشد. برای ورود به این کلاسها، واقعاً باید عشق و علاقه داشت. کسی که به این کار علاقه دارد، وقت زیادی باید برای آن بگذارد و این مسئله باید خودش را به شکل آشکاری نشان دهد. وقتی هدف آدم ایدهآل باشد، سختیهای کار را هم تحمل میکند.
* پس سختیهای کار را از همان ابتدا پذیرفتید؟
الگوهای خیلی خوبی برای کار داشتم و خوشبختانه در شروع کارم با آقای پرویز پرستویی کار کردم. او الگوی خیلی خوبی برای من بود، زیرا در کنار اخلاق حرفهای، صبر و تحمل فوقالعادهای دارد. یکی از مهمترین درسهای بازیگری این است که همیشه سر وقت در محل فیلمبرداری حاضر باشی. بعضیها فکر میکنند بازیگران تنبل هستند و دیر از خواب بلند میشوند. من این را در بازیگران خوب کشورمان نمیبینم. جوانها و نوجوانها اگر میخواهند این کار را شروع کنند، خیلی خوب است که نکتههای مثبت را بگیرند و پرورش دهند. آنها باید بدانند که به هرحال به عنوان یک الگو، باید بهتر عمل کنند. ما بازیگران کمتر حق اشتباه داریم، زیرا دیده میشویم. برای مثال مردم دوست ندارند ما در کوچه و خیابان قانون راهنمایی و رانندگی را جدی نگیریم، یا در کل به قانون احترام نگذاریم. شاید اگر کسی مرا نمیشناخت، میتوانستم راحتتر رانندگی و یا حتی زندگی کنم. اما الان چون دیده میشوم، باید مراقب کارهایم باشم، زیرا نوع رفتار و عمل من میتواند یک الگوی خوب یا بد به آنها بدهد.
* با توجه به آنچه که گفتید،شما هم برای بازیگر شدن مجبور بودید خانواده را قانع کنید؟
بله، قطعاً. آنها راضی نبودند من وارد این حرفه شوم. البته به آنها حق میدهم. ذهنیتی که آنها از سینما و بازیگری داشتند، سینمای قبل از انقلاب بود که برایشان خیلی جذاب نبود. من به خانوادهام گفتم میتوانم در این حرفه کار کرده و ثابت کنم که میشود بسیار مثبت و سالم زندگی کرد و جلو رفت. حالا هم خیلی خوشحالم که پدر و مادر و خانوادهام به دلیل حرفهای که دارم، به من افتخار میکنند.
* در دوازده سالی که فعالیت حرفهای بازیگری داشتهاید، شما را هیچوقت در فیلمی که برای بچهها ساخته میشود، ندیدهایم. چرا؟ پیشنهادی نداشتهاید؟
سال قبل یکی از مهمانان جشنواره فیلم کودک و نوجوان همدان بودم. وقتی به جشنواره دعوت شدم، با حسرت پرسیدم مگر ما فیلم کودک و نوجوان هم داریم؟ تعداد فیلمهایی که برای بچهها ساخته میشود، با گذشت زمان آنقدر کم شده که حالا دیگر اصلاً این فیلمها به چشم نمیآید. در صورتی که سینمای ما واقعاً توانایی تولید این گونه فیلمها را دارد. کشور ما جمعیت جوان و نوجوان خیلی زیادی دارد. اگر کارگردانان ما حمایت شوند، مطمئن هستم که به سراغ ساخت فیلم کودک و نوجوان میروند. ما فیلمسازان خیلی خوبی داریم که این روزها دیگر برای بچهها فیلم نمیسازند، مثل آقای کیومرث پوراحمد. در عین حال، این بدشانسی را داشتهام که هیچ وقت بازی در یکی از فیلمهای کودک و نوجوان به من پیشنهاد نشده است. خیلی دوست دارم این اتفاق بیفتد و بازیگر یکی از این فیلمها باشم. تجربه بازی در چنین فیلمی برایم جذاب است.
* در کنار فعالیتهای بازیگری، با سازمان یونیسف هم همکاری دارید. برای خوانندگان دوچرخه میگویید وظیفه این سازمان چیست و شما چهکار میکنید؟
یونیسف، صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل است. در واقع یکی از شاخههای سازمان ملل است، اما تمام فعالیت آن مربوط به کودکان و نوجوانان است. ما وقتی در باره کودک و نوجوان صحبت میکنیم، حداکثر سن را هیجده سال در نظر میگیریم، که مخاطب های نشریه شما را هم در بر میگیرد. هدف سنی یونیسف و دوچرخه یکی است. شما برای کودکان هم کار میکنید؟
* کودکان هم بله. ولی مخاطب های اصلی دوچرخه نوجوانان هستند.
خب، یونیسف طرح های مختلفی دارد و تمام تلاش خود را میکند تا در زمینه آموزش کودکان و نوجوانان و تمام نهادهایی که در ارتباط با کودکان و نوجوانان هستند، کار و فعالیت کند. این طرحها شامل سلامت بچهها، حقوق، تغذیه، آموزش و پرورش آنها و همچنین توانمندی مادران میشود. یکی از این طرحها کاری است که یونیسف پیشگام آن بوده و الان به عنوان یک همراه با دولت ایران فعالیت میکند. ذکر این نکته لازم است که تمام طرح های یونیسف یک پشتیبان دولتی دارد.
* نوجوانان چگونه میتوانند با یونیسف همکاری کنند؟
در این زمینه در حال تدارک برنامهای هستیم که بچهها در آن مشارکت بیشتری داشته باشند. خیلیها فکر میکنند چون یونیسف یک سازمان بینالمللی است، داخل شدن به آن خیلی سخت است. ولی اصلاً اینطور نیست. همه ما آشناییمان با یونیسف از طریق کارتهای تبریکی است که در کتابفروشیها به فروش میرود. خرید این کارتها یکی از بهترین راههای کمک و همکاری بچهها و بزرگترها به یونیسف است. خرید محصولات یونیسف که همه جا در دسترس است، یک همکاری خوب با این سازمان است. بچهها اگر میخواهند برای تولد دوستان و آشنایان خود کادویی بخرند، میتوانند محصولات یونیسف را انتخاب کنند، آنها باید بدانند با این خرید، به بچههای سرزمین خودشان کمک میکنند. آنها فکر نکنند یونیسف ایران برای بچههای سرزمینهای دیگر کار و فعالیت میکند. یونیسف ایران برای بچههای ایران کار میکند و بچههای مناطق محروم (12 شهرستان در سه استان هرمزگان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان غربی) از آن جمله اند. یونیسف طرحهای مختلفی هم با دیگر سازمانهای غیردولتی دارد.
* همکاری دیگری از طرف نوجوانان پیشبینی شده است؟
داریم طرحی را شروع میکنیم که امیدواریم به نتیجه برسد. بسیاری از نوجوانان و جوانان وقتی مرا میبینند، همین سؤال شما را تکرار میکنند و میپرسند ما چهطور میتوانیم همکاری نزدیکتر و بیشتری با یونیسف داشته باشیم؟ فکر میکنم با افتتاح باشگاه دوستان یونیسف، این مسئله تا حد زیادی حل شود. با افتتاح این باشگاه، هم بچهها و هم دیگر علاقهمندان میتوانند از برنامههای یونیسف باخبر شوند و در کارهای آن مشارکت و همکاری داشته باشند. با این کار، ارتباط بچهها و عموم مردم با یونیسف، خیلی بیشتر و نزدیکتر میشود.
* اخیراً سفرهای زیادی داشتهاید. این سفرها به چه منظوری بوده است؟
در درون یونیسف چند طرح مختلف وجود دارد که بیشترمربوط به منطقه های محروم کشور است. یونیسف برای رسیدگی به نوع انجام کار، باید بازدیدهایی از این منطقهها داشته باشد. این بازدیدها برای این است که ببینیم چه کارهایی صورت گرفته و چه کارهای دیگری لازم است تا صورت گیرد. من هم ترجیح میدهم به عنوان یک همراه در کنار آنها باشم و دوستان یونیسف هم از این موضوع استقبال کرده اند. ما در کنار هم سعی میکنیم بازتاب این سفرها را بیشتر نشان دهیم تا این سؤال هم برای نوجوانان و هم برای بزرگ ترها مطرح شود که یونیسف در ایران چه کارهایی میکند و چه اتفاقهایی را به وجود میآورد؟ سفر قبلی ما به ارومیه بود و از چند شهرستان اطراف آن هم بازدید کردیم. این سفر به خاطر طرح مکملی بود که در زمینه تغذیه، سلامت و رشد کودک و ثبت تولد اتفاق میافتاد. معمولاً در منطقههای محروم، آموزش کودکان پیش از ورود به دبستان وجود ندارد. این طرح در خدمت این هدف است که این مشکل را حل کند. این کار با راهاندازی طرح «روستا- مهدها»، جنبه عملی به خودش گرفته است. در این محل، کودکان، آموزشهای پیش دبستانی را میبینند، این کار با راهاندازی 42 مرکز شروع شد و با همکاری دولت این حرکت ادامه پیدا کرد. خوشحالم اعلام کنم که در حال حاضر این تعداد در کل کشور به
پنج هزار تا رسیده است. ولی با توجه به تعداد هفتاد هزار روستایی که داریم، تعداد این «روستا- مهدها» باید بیشتر و بیشتر شود. در جریان این سفرها به این «روستا- مهدها» سر زدیم و از نزدیک دیدیم که آنها چگونه کار میکنند و بچهها چه وضعیتی دارند. بخش مهمی از کار بچهها در این مرکزها بازی کردن است که به کمک آن، خیلی چیزها را یاد میگیرند. یک وعده غذای گرم هم به آنها داده میشود، تا فقر غذایی را که بچههای این منطقه ها با آن درگیر هستند، کم کند.
* در کنار بازیهای بچهها، شما برای آنها نقش هم بازی میکنید؟ مثلاً یک تئاتر کوتاه؟ یا این که بیشتر به وظیفه یونیسفیتان میرسید؟
میشود گفت هم نماینده یونیسف هستم و برایشان بازی هم میکنم، این دو را نمیشود از هم جدا کرد. در سطح عمومی، هر کس مرا میبیند، نام یونیسف به ذهنش میرسد و هر کس نام یونیسف را میشنود، به یاد من میافتد.
* جوری صحبت می کنید که انگار خیلی راضی هستید و این نوع فعالیت را دوست دارید؟
خیلی زیاد. امکان ندارد در محلی باشید که بچهها در آنجا حضور داشته باشند و شما خوشحال نشوید و از آنها انرژی نگیرید. آنها به ما خیلی چیزها یاد میدهند. با آن که این سفرها، سفرهای سختی بودند، ولی شادی و امید آنها هم به من چیزهای زیادی یاد میدهد و مرا در کاری که انجام میدهم قویتر و ثابتقدمتر میکند.
* این سفرها، لطمهای به کار و فعالیت بازیگریتان نمیزند؟
به همان صحبت اول گفتوگو برمیگردم که به نوجوانان و جوانان گفتم در کنار حرفه بازیگری، کار دیگری هم داشته باشند. از روزی که کار بازیگری را شروع کردم، هیچ حسابی روی درآمد آن باز نکردم. در کنار آن کار دیگری داشتم. من در یونیسف فعالیت میکنم و یک تولیدی لباس هم دارم. بازیگری برایم یک عشق است و حتماً هدف اول و اصلی را تشکیل میدهد. اما اگر یک برنامهریزی درست داشته باشیم، میتوانیم به همه کارهای خود برسیم. این یکی از چیزهایی است که در طول این سالها یاد گرفتهام. در حال حاضر هم به فعالیت یونیسف میرسم و سفرهایم را میروم و هم در فیلمهای جدید بازی میکنم. برای مثال، با وجود این همه برنامه، من سال قبل در چهار فیلم سینمایی بازی کردم.
* با وجود تولیدی لباس، خیاطی هم میکنید؟
در حد کم بله. ولی وقتی قرار باشد کار گسترش داشته باشد، خیر. خوشبختانه به دلیل حرفه بازیگری، من مجبورم برای هر فیلم تازهای یک چیزهایی را (حتی در حد ابتدایی) یاد بگیرم. برای مثال من ورزش تای چی را برای یک فیلم یاد گرفتم و به کلاس شمشیربازی و ژیمناستیک رفتم تا در یک نمایش، بتوانم نقشم را بهتر بازی کنم.
* شما سال قبل جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل را برای «بیست» گرفتید. جایزه و تشویق چه تأثیری در کار شما دارد؟
اصلاً فرق نمیکند شما چه سنی دارید و در چه موقعیت و جایگاه و حرفهای هستید.چه نوجوان باشید و چه بزرگسال، جایزه همیشه بهترین مشوق است و من هم قطعاً خیلی از آن خوشم میآید. در عین حال با تشویق و جایزه دادن، وظیفه یک بازیگر سختتر میشود. کسی که جایزه میگیرد در ادامه مسیر خود، کمتر باید خطا کند.