اواز گنجشکها کاری از مجید مجیدی « گروه بازیگران »
« فیلمنامه »
برای دریافت آنونس بر روی نام فیلم کلیک کنید .
خلاصه داستان : کریم آقا (رضا ناجی) کارگر ترک زبان یکی از مجتمعهای پرورش شترمرغ در اطراف تهران است. پسر نوجوانش قصد دارد با کمک پسران همسایه، آب انبار خانهاشان را تخلیه و تمیز کرده و با ریختن ماهیهای قرمز کسب و کاری براه اندازند. به کریم آقا خبر میرسد که سمعکِ دختر 15 سالهاش هانیه به درون آبانبار افتاده است. او به خانه میآید و در آبانبار، آن را مییابد لیکن سمعک خراب شده و باید چند ماه معطل خرید دولتی آن باشد. کریم آقا که وضعیت مالی مناسبی ندارد نمیتواند سمعک را از بازار آزاد تهیه کند. او با نقشه پسرش حسین برای آبانبار به شدت مخالفت کرده و بارها این مخالفت را با تندی و عِتاب به حسین و دوستانش متذکر شده است. روزی او به مجتمع آمده و با سهلانگاریش شترمرغی از آنجا میگریزد. هر چه به دنبال آن میگردند موفق به یافتنش نمیشوند و به دلیل همین سهلانگاری او از مجتمع اخراج میشود. به ناچار در شهر با موتورسیکلتش اقدام به مسافرکشی میکند. درآمد او از این راه بهتر از کارگری است و او از این طریق میتواند بخشی از هزینههای زندگی را تأمین کند.
او در شهر، دروغ و ناپاکیها را میبیند و گویا گَردِ خاکستری شهر بر روی او مینشیند. مسافری به او کرایه اضافی میدهد او چندان در بازگرداندن این پول تلاش نمیکند با این پول گوجه سبز خریداری میکند. کیسه گوجه سبز سوراخ است و نیمی از آن به خیابان و در جوی آب ریخته میشود. در کنار مسافرکشی گاه وسایل دست دومی چون درب، پنجره، آهنالات پیداکرده و در خانه انبار میکند. روزی در بازار از او و چند موتورسوار دیگر خواسته میشود یخچالهای کوچکی را به مکانی انتقال دهند. به علت خرابی موتور، او از کاروان موتورسواران عقب میماند. شب هنگام یخچال را با خود به خانه میآورد و فردای آنروز، تصمیم میگیرد آن را بفروشد. و حتی به افرادی برای فروش یخچال مراجعه میکند، اما پشیمان میشود و یخچال را علیرغم نیاز مالی خانواده به صاحب اصلیاش بر میگرداند صاحب اصلی ضمن پرداخت پاداشی به او، از وی میخواهد که در همانجا مشغول به کار شود.
روز دیگر در بازگشت به خانه متوجه میشود که کودکان همچنان در فکر پیاده کردن نقشه? خود در خصوص آبانبار میباشند. با عصبانیت کلنگ خود را برداشته و وارد آبانبار میشود تا همه چیز را خراب کند اما با کمال تعجب مشاهده میکند که آبانبار به خوبی تمیز و آراسته شده است و مملو از آب زلال و شفاف است. بعد از مدتی متوجه میشود همسرش درب دست دومی که او در انبار داشته را به زن همسایه هدیه کرده است با ناراحتی به سراغ همسایه رفته و درب را از او پس میگیرد به گونهای که همسرش به گریه افتاده و از رفتار ناهنجار او دلتنگ میشود. بعد از این ماجرا روزی که قصد دارد از انبار وسیلهای بردارد همه ی اثاثیه ی انبار که نامنظم بر روی همه چیده شده بود بر سرش آوار شده و به شدت مجروح میشود. به گونهای که عازم بیمارستان شده و سر، دست و پا بسته به خانه بر میگردد او که ممر درآمدی ندارد و مجبور است چند هفته در خانه بستری باشد مشاهده میکند که چگونه مورد لطف و عنایت همسایگان و دوستان قرار میگیرد. او میبیند همسرش با خیاطی و پسرش با کارگری چگونه هزینه ی خانواده را تأمین میکنند.
روزی حسین به همراه دوستانش ماهیهای قرمزی را که از دسترنج خودشان خریداری کردهاند به در خانه میآورد در اثر حادثهای ظرف بزرگ حاوی ماهیها سوراخ شده و ماهیهای زیادی بر کف خیابان ریخته میشوند. کودکان به جهت جلوگیری از مرگ ماهیها مجبور میشوند آنها را در جوی آب بیاندازند از آن همه ماهی تنها یکی باقی میماند که آن را داخل آبانبار میاندازند. این تلاش و مساعی کودکان از دید کریمآقا پنهان نمیماند او میبیند که چگونه کودکان برای نجات جان ماهیها خود را به زحمت انداخته و آنها را به داخل جوی آب میاندازند. این تلاش آنچنان است که انگشتان دست برخی از کودکان از جمله حسین زخمی میشود. کریم این مسائل را با تأمل مینگرد.
در سکانسی کریم که اکنون حالش بهتر شده در اتاقش نظارهگر جست و خیز گنجشکی است، که برای پیدا کردن راه فرار به این سوی و آن سو میپرد. به سوی پنجره میرود و آن را باز میکند و سبب آزادی گنجشک را فراهم میآورد در همین اثنا کارگر مجتمع پرورش شتر مرغ به سراغش میآید و به وی اطلاع میدهد که شتر مرغ پیدا شده و او میتواند به کار سابقش باز گردد. در سکانس پایانی کریم را مشاهده میکنیم که قصد آمدن به داخل مجتمع را دارد. شترمرغی مشغول جست و خیز، گشودن بالها و چرخش به گرد خود است؛ گویا بازگشت کریم شترمرغها را به وجد و سرور آورده و آنها این حضور مجدد را به جشن و پایکوبی نشستهاند. [ جمعه 87/8/3 ] [ 10:39 صبح ] [ حسین ]
|
|
|||||||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |