سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ
پتی آباد سینمای ایران
 
لینک دوستان

مهتاب کرامتی، بازیگر جوان و مطرح سینما، سال 1375 وارد کلاس‌های بازیگری امین تارخ شد و شش ماه بعد، برای بازی در مجموعه تلویزیونی تاریخی «مردان آنجلس» انتخاب شد. او دوازده سال است که در رشته سینما فعالیت دارد، ولی با وجود بازی در فیلم‌ها و مجموعه‌های دیگر، هنوز هم خیلی از مردم او را با همین مجموعه می‌شناسند. «مردی از جنس بلور» اولین فیلم ‌سینمایی اوست.در این سال‌ها او در فیلم‌هایی مثل «مرد بارانی»، «مومیایی 3»، «بهشت از آن تو»، «ملاقات با طوطی»، «هشت پا»، «حس پنهان»، «زن‌ها فرشته‌اند» و «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» بازی کرده است. بازی در مجموعه «خاک سرخ» ابراهیم حاتمی‌کیا در کنار پرویز پرستویی، از دیگر کارهای مطرح تلویزیونی این بازیگر است.


او سال قبل چهار فیلم سینمایی روی پرده داشت که در آنها نقش‌های متفاوتی را تجربه کرد. در آخرین روزهای سال قبل برای فیلم «بیست» (ساخته عبدالرضا کاهانی) جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل را از جشنواره فیلم فجر گرفت. این فیلم نوروز امسال روی پرده سینماها رفت. او در این فیلم با چهره کاملاً متفاوت، نقش زنی از محله های پایین شهر را بازی می کند که به دلیل بسته شدن رستورانی که در آن کار می کند ، بیکار می‌شود. کرامتی در کنار فعالیت‌های هنری خود، نماینده سازمان یونیسف در ایران هم هست. او که این فعالیت را جزء دغدغه‌های اصلی خود می‌داند، وقت زیادی را صرف آن می‌کند و دوست دارد که سینما و هنرهای دیگر را با فعالیت‌های یونیسف پیوند بدهد. زمانی که قرار شد «دوچرخه» گفت‌وگوی اختصاصی با مهتاب کرامتی داشته باشد، او در یکی از سفرهای کاری یونیسفی خود به چند نقطه ایران بود. به همین دلیل در کنار صحبت در باره همکاری او با یونیسف، در باره این سفر هم حرف زده‌ایم. مثل تمام گفت‌وگوهای ویژه قبلی دوچرخه با هنرمندان، محور اصلی صحبت با کرامتی هم دوران کودکی و نوجوانی او و علاقه‌های هنری‌اش در این دوران است. ولی مگر می‌شود با مهتاب کرامتی گفت‌وگو کرد و حرفی از سازمان یونیسف و همکاری او با این سازمان مطرح نشود.
مهتاب کرامتی
* بازیگری رویای نوجوانی‌تان بود؟

بله. از دوران کودکی این علاقه در من بود و هیچ‌وقت آن روزها را فراموش نمی کنم. تماشاگران نمایش‌های آن دوران من و خواهرانم، اعضای خانواده بودند. آنها را مجبور می‌کردیم بنشینند و نمایش‌های ما را تماشا کنند. من و خواهر بزرگ ترم یک تخت دو طبقه داشتیم و وقت های زیادی را با یکدیگر سر می‌کردیم. او همیشه به عنوان سرگروه عمل می‌کرد. کتاب‌هایی را که دوست داشتیم و قبل از این خوانده بودیم، تمرین می‌کردیم و علاقه‌مند بودیم آنها را اجرا کنیم. هرچه‌قدر که این نمایش‌ها کودکانه بود،ولی برایمان اهمیت زیادی نداشت. این نمایش‌ها که بیشتر شبیه یک بازی بود، برایم به صورت یک خاطره خوش باقی مانده است. با پارچه‌های مختلف برای خودمان لباس درست می‌کردیم و هنگام نمایش آنها را می پوشیدیم. این علاقه همیشه در من وجود داشت و یکی از بازی‌های دوران کودکی و نوجوانی من با بزرگ ترها همین بود. در مدرسه هم همیشه کار تئاتر را دنبال می‌کردم و از همان زمان دوست داشتم که حرفه بازیگری را ادامه دهم. ولی خب، رشته تحصیلی‌‌ام نه بازیگری که میکروبیولوژی است. خانواده‌ام به تحصیل در زمینه علم خیلی اهمیت می‌دادند. دو خواهر دارم و خواهر بزرگ ترم دکتر داروساز است. مادرم از زمانی که یادم می‌آید درس می‌خواند و یادم می‌آید، که ما همه با هم دانشجو بودیم. مادرم مهندس صنایع غذایی و استاد دانشگاه است. خواهر کوچک ترم هم که دارد تحصیل می‌کند.
بعد از تمام شدن تحصیل دانشگاهی‌ام، سعی کردم کلاس‌های بازیگری را شروع کنم و از این طریق وارد فعالیت‌های هنری بشوم.

* یعنی اول درس های دانشگاه را خواندید و بعد گفتید حالا وقتش رسیده که بروم سراغ سینما و بازیگری؟

همین الان هم به نوجوانان و جوانان علاقه‌مند پیشنهاد می‌کنم فکر نکنند بعد از این که دیپلم را گرفتند، بهترین کار این است که جذب بازار کار سینما شوند. به نظر من آنها باید یک کار دیگر در کنار کار سینما داشته باشند. حداقل این که امرار معاش آنها از طریق کار دیگری باشد تا بتوانند به این حرفه به صورت دیگری نگاه کنند و نه فقط به عنوان حرفه‌ای برای پول در آوردن.

* کارگردانی نمایش‌های دوران کودکی و نوجوانی با شما بود یا خواهرتان؟

او همیشه لیدر(هدایت کننده) بود. ولی کار خیلی جالبی که می‌کردیم این بود که هر بار شخصیت‌های نمایش‌ها را جابه جا می‌کردیم. یعنی هر بار که نمایشی را دوبار اجرا می‌کردیم، جای شخصیت‌ها را با هم عوض کرده و هر دوی ما هر دو نقش را بازی می‌کردیم. این کار تجربه خیلی لذت‌بخش و خوبی بود.

با پگاه آهنگرانی در آتش سبز/عکس : محسن رسول اف

* به این ترتیب، کتاب هم زیاد می‌خواندید تا بتوانید نمایش‌های بیشتری اجرا کنید.

بی‌نهایت. همین الان هم خیلی کتاب می‌خوانم. من با خانواده زندگی می‌کنم و خیلی وقت‌ها مادرم می‌گوید «خدا نکنه کتاب به دستت بگیری.» تا کتاب را تمام نکنم، آن را به زمین نمی‌گذارم. داستان‌های مصور را خیلی دوست داشتم. خاطرات خیلی زیادی از کتاب‌های «تن‌تن و میلو» داشته و دارم. این کتاب‌ها، داستان‌های سینمایی خیلی خوبی دارند و می‌توان براساس آنها، فیلم‌های جذابی برای بچه‌ها ساخت. حتی همین الان هر چند وقت یک بار که حالم کمی بد می‌شود، به سراغ این کتاب‌ها می‌روم و یک «تور تن‌تن و میلو» به راه می‌اندازم. خواندن آنها انرژی تازه‌ای به من می‌دهد.

* هنوز هم کتاب‌های دوران کودکی و نوجوانی‌تان را دارید؟

بله. آنها بخش مهمی از خاطرات آن دوران هستند. خود آن دوران تمام شده، ولی یادگارهای آن مرا به آن روزها می‌برد.

* حالا که به دوران نوجوانی‌تان فکر می‌کنید، احساس رضایت می‌کنید؟

می‌خواهم دوباره به کمی قبل از آن، یعنی کودکی برگردم. از همان زمان بچه خیلی شیطانی بودم.

* یعنی دیوار راست را می‌گرفتید و بالا می‌رفتید؟!

بله، دقیقاً همین‌طور است. ما سه خواهر بودیم و همه چیز را روی سرمان می‌گذاشتیم. حتی بعضی وقت‌ها ندانم‌کاری‌های خطرناکی می‌کردیم ، مثلاً در آشپزخانه چیزی را به آتش می‌کشیدیم و البته بعد هم سروکارمان با تنبیه بود. بدترین تنبیه این بود که حق تماشای برنامه‌های کودک را نداشتیم. ولی کتاب خواندن به من آرامش خاصی می‌داد و آرامم می‌کرد. مطالعه ذهنم را کاملاً درگیر می‌کرد و اگر کسی با من صحبت می‌کرد، نمی‌شنیدم. یک جورهایی در مطالعه غرق می‌شدم. اولین رمانی که به پیشنهاد مادرم خواندم «بابا لنگ‌دراز» بود. الان کارتون آن را تلویزیون نشان می‌دهد و بچه‌ها هم خیلی دوستش دارند.

با گریمی متفاوت در «بیست»/عکس : جواد جلالی

* پس در حقیقت مادرتان برای این که جلوی شیطنت‌های شما را بگیرد، کتاب به شما ‌داد و کتابخوان‌تان کرد؟

دقیقاً. این مسئله علاقه مرا به مطالعه سازمان داد. بزرگ ترین سرگرمی من بعد از فیلم ، کتاب خواندن است. کتاب چیزی است که همیشه در دسترس است و به همین دلیل، زمان بیشتری از اوقات فراغت مرا می‌گیرد.

* زمان اجرای آن نمایش‌های بچگانه، هیچ وقت فکر می‌کردید روزی بازیگر سینما شوید و در مقابل دوربین نقش بازی کنید؟

هیچ وقت و به هیچ عنوان. حتی زمانی که درسم تمام شد، هنوز به این مسئله فکر نمی‌کردم. یادم می‌آید در صف نمایش «عشق آباد»، حبیب رضایی را که از دوستان خانوادگی‌مان بود، دیدم و پرسیدم چه‌کار می‌کنی؟ او گفت در حال کار بر روی مجموعه «خانه سبز» است. کنجکاو شدم و پرسیدم از چه طریقی کار هنری را شروع کرده است. من هم به بازیگری علاقه‌مند بودم و می‌خواستم وارد این حرفه شوم. ولی می‌خواستم این کار به صورت آکادمیک باشد. تا قبل از آن چند بار هم به صورت‌های مختلف دعوت به بازی در فیلم شده بودم. ولی فکر می‌کردم این نوع ورود، نمی‌تواند ورود خوب و درستی باشد. او به من کلاس‌های آزاد بازیگری آقای تارخ را پیشنهاد کرد. در دوره دوم این کلاس ثبت‌نام کردم. حتی آن زمان هم فکر می‌کردم فقط به این کلاس‌ها می‌روم و چیزی یاد می‌گیرم. تصورش را هم نمی‌کردم که این کار به بازیگر شدنم منتهی می‌شود.

* پس از ظاهر شدن در جلوی دوربین، سینما را چه‌طور دیدید؟ شبیه همان چیزی بود که قبل از آن تصورش را می‌کردید؟

شاید آشنایی من با بازیگری، بیشتر یک آشنایی تئاتری بود و قطعاً آن می‌توانست برایم خیلی ملموس‌تر باشد. سینما در همان کار اول، کار خیلی سنگینی بود و همان اول تمام سختی‌های کار را به من نشان داد. فهمیدم که به هیچ وجه این حرفه، با خوشی و تفریح همراه نیست، ابداً! سختی کار خیلی بیشتر و فراتر از آن چیزی است که ما و یا نوجوانان فکر می‌کنیم.

صحنه ای از« هشت پا» / عکس: احمد احمدی

* به عنوان یک بازیگر چه‌طور با این سختی‌ها کنار آمدید؟

دلم می‌خواهد که به این موضوع اشاره کنم ، هر روز که می‌گذرد شرایط تغییر می‌کند. قطعاً شرایط نوجوان و جوان امروزی با شرایطی که من داشتم (و شاید مربوط به یک زمان خیلی دور هم نباشد) متفاوت است. این روزها دید خانواده‌ها متفاوت شده است. در حال حاضر، خانواده‌های ما پذیرفته‌اند که سینمای ما مسیر متفاوت و خوبی را طی می‌کند. شاید آن روزها ما باید به خانواده‌هایمان پاسخ داده و یا آنها را قانع می‌کردیم که باید به کلاس‌های بازیگری برویم. ولی حالا می‌بینم که پدر و مادرها، فرزندان خود را پس از آن که دیپلم گرفتند، به کلاس‌های بازیگری می‌فرستند تا بیکار نباشند. این کار خوبی است، ولی این احتمال وجود دارد که این جوانی که به این کلاس‌ها می‌رود، واقعاً علاقه‌ای به بازیگری نداشته باشد. برای ورود به این کلاس‌ها، واقعاً باید عشق و علاقه داشت. کسی که به این کار علاقه دارد، وقت زیادی باید برای آن بگذارد و این مسئله باید خودش را به شکل آشکاری نشان دهد. وقتی هدف آدم ایده‌آل باشد، سختی‌های کار را هم تحمل می‌کند.

* پس سختی‌های کار را از همان ابتدا پذیرفتید؟

الگوهای خیلی خوبی برای کار داشتم و خوشبختانه در شروع کارم با آقای پرویز پرستویی کار کردم. او الگوی خیلی خوبی برای من بود، زیرا در کنار اخلاق حرفه‌ای، صبر و تحمل فوق‌العاده‌ای دارد. یکی از مهم‌ترین درس‌های بازیگری این است که همیشه سر وقت در محل فیلم‌برداری حاضر باشی. بعضی‌ها فکر می‌کنند بازیگران تنبل هستند و دیر از خواب بلند می‌شوند. من این را در بازیگران خوب کشورمان نمی‌بینم. جوان‌ها و نوجوان‌ها اگر می‌خواهند این کار را شروع کنند، خیلی خوب است که نکته‌های مثبت را بگیرند و پرورش دهند. آنها باید بدانند که به هرحال به عنوان یک الگو، باید بهتر عمل کنند. ما بازیگران کمتر حق اشتباه داریم، ‌زیرا دیده می‌شویم. برای مثال مردم دوست ندارند ما در کوچه‌ و خیابان قانون راهنمایی و رانندگی را جدی نگیریم، یا در کل به قانون احترام نگذاریم. شاید اگر کسی مرا نمی‌شناخت، می‌توانستم راحت‌تر رانندگی و یا حتی زندگی کنم. اما الان چون دیده می‌شوم، باید مراقب کارهایم باشم، ‌زیرا نوع رفتار و عمل من می‌تواند یک الگوی خوب یا بد به آنها بدهد.

* با توجه به آنچه که گفتید،شما هم برای بازیگر شدن مجبور بودید خانواده را قانع کنید؟

بله، قطعاً. آنها راضی نبودند من وارد این حرفه شوم. البته به آنها حق می‌دهم. ذهنیتی که آنها از سینما و بازیگری داشتند، سینمای قبل از انقلاب بود که برایشان خیلی جذاب نبود. من به خانواده‌ام گفتم می‌توانم در این حرفه کار کرده و ثابت کنم که می‌شود بسیار مثبت و سالم زندگی کرد و جلو رفت. حالا هم خیلی خوشحالم که پدر و مادر و خانواده‌ام به دلیل حرفه‌ای که دارم، به من افتخار می‌کنند.


* در دوازده سالی که فعالیت حرفه‌ای بازیگری داشته‌اید، شما را هیچ‌وقت در فیلمی که برای بچه‌ها ساخته می‌شود، ندیده‌ایم. چرا؟ پیشنهادی نداشته‌اید؟

سال قبل یکی از مهمانان جشنواره فیلم کودک و نوجوان همدان بودم. وقتی به جشنواره دعوت شدم، با حسرت پرسیدم مگر ما فیلم کودک و نوجوان هم داریم؟ تعداد فیلم‌هایی که برای بچه‌ها ساخته می‌شود، با گذشت زمان آن‌قدر کم شده که حالا دیگر اصلاً این فیلم‌ها به چشم نمی‌آید. در صورتی که سینمای ما واقعاً توانایی تولید این گونه فیلم‌ها را دارد. کشور ما جمعیت جوان و نوجوان خیلی زیادی دارد. اگر کارگردانان ما حمایت شوند، مطمئن هستم که به سراغ ساخت فیلم کودک و نوجوان می‌روند. ما فیلم‌سازان خیلی خوبی داریم که این روزها دیگر برای بچه‌ها فیلم نمی‌سازند، مثل آقای کیومرث پوراحمد. در عین حال، این بدشانسی را داشته‌ام که هیچ وقت بازی در یکی از فیلم‌های کودک و نوجوان به من پیشنهاد نشده است. خیلی دوست دارم این اتفاق بیفتد و بازیگر یکی از این فیلم‌ها باشم. تجربه بازی در چنین فیلمی برایم جذاب است.

* در کنار فعالیت‌های بازیگری، با سازمان یونیسف هم همکاری دارید. برای خوانندگان دوچرخه می‌گویید وظیفه این سازمان چیست و شما چه‌کار می‌کنید؟

یونیسف، صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل است. در واقع یکی از شاخه‌های سازمان ملل است، اما تمام فعالیت آن مربوط به کودکان و نوجوانان است. ما وقتی در باره کودک و نوجوان صحبت می‌کنیم، حداکثر سن را هیجده سال در نظر می‌گیریم، که مخاطب های نشریه شما را هم در بر می‌گیرد. هدف سنی یونیسف و دوچرخه یکی است. شما برای کودکان هم کار می‌کنید؟


* کودکان هم بله. ولی مخاطب های اصلی دوچرخه نوجوانان هستند.

خب، یونیسف طرح ‌های مختلفی دارد و تمام تلاش خود را می‌کند تا در زمینه آموزش کودکان و نوجوانان و تمام نهادهایی که در ارتباط با کودکان و نوجوانان هستند، کار و فعالیت کند. این طرح‌ها شامل سلامت بچه‌ها، حقوق، تغذیه، آموزش و پرورش آنها و همچنین توانمندی مادران می‌شود. یکی از این طرح‌ها کاری است که یونیسف پیشگام آن بوده و الان به عنوان یک همراه با دولت ایران فعالیت می‌کند. ذکر این نکته لازم است که تمام طرح های یونیسف یک پشتیبان دولتی دارد.

* نوجوانان چگونه می‌توانند با یونیسف همکاری کنند؟

در این زمینه در حال تدارک برنامه‌ای هستیم که بچه‌ها در آن مشارکت بیشتری داشته باشند. خیلی‌ها فکر می‌کنند چون یونیسف یک سازمان بین‌المللی است، داخل شدن به آن خیلی سخت است. ولی اصلاً این‌طور نیست. همه ما آشنایی‌مان با یونیسف از طریق کارت‌های تبریکی است که در کتابفروشی‌ها به فروش می‌رود. خرید این کارت‌ها یکی از بهترین راه‌های کمک و همکاری بچه‌ها و بزرگ‌ترها به یونیسف است. خرید محصولات یونیسف که همه جا در دسترس است، یک همکاری خوب با این سازمان است. بچه‌ها اگر می‌خواهند برای تولد دوستان و آشنایان خود کادویی بخرند، می‌توانند محصولات یونیسف را انتخاب کنند، آنها باید بدانند با این خرید، به بچه‌های سرزمین خودشان کمک می‌کنند. آنها فکر نکنند یونیسف ایران برای بچه‌های سرزمین‌های دیگر کار و فعالیت می‌کند. یونیسف ایران برای بچه‌های ایران کار می‌کند و بچه‌های مناطق محروم (12 شهرستان در سه استان هرمزگان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان غربی) از آن جمله اند. یونیسف طرح‌های مختلفی هم با دیگر سازمان‌های غیردولتی دارد.

* همکاری دیگری از طرف نوجوانان پیش‌بینی شده است؟

داریم طرحی را شروع می‌کنیم که امیدواریم به نتیجه برسد. بسیاری از نوجوانان و جوانان وقتی مرا می‌بینند، همین سؤال شما را تکرار می‌کنند و می‌پرسند ما چه‌طور می‌توانیم همکاری نزدیک‌تر و بیشتری با یونیسف داشته باشیم؟ فکر می‌کنم با افتتاح باشگاه دوستان یونیسف، این مسئله تا حد زیادی حل شود. با افتتاح این باشگاه، هم بچه‌ها و هم دیگر علاقه‌مندان می‌توانند از برنامه‌های یونیسف باخبر شوند و در کارهای آن مشارکت و همکاری داشته باشند. با این کار، ارتباط بچه‌ها و عموم مردم با یونیسف، خیلی بیشتر و نزدیک‌تر می‌شود.

* اخیراً سفرهای زیادی داشته‌اید. این سفرها به چه منظوری بوده است؟

در درون یونیسف چند طرح مختلف وجود دارد که بیشترمربوط به منطقه های محروم کشور است. یونیسف برای رسیدگی به نوع انجام کار، باید بازدیدهایی از این منطقه‌ها داشته باشد. این بازدیدها برای این است که ببینیم چه کارهایی صورت گرفته و چه کارهای دیگری لازم است تا صورت گیرد. من هم ترجیح می‌دهم به عنوان یک همراه در کنار آنها باشم و دوستان یونیسف هم از این موضوع استقبال کرده اند. ما در کنار هم سعی می‌کنیم بازتاب این سفرها را بیشتر نشان دهیم تا این سؤال هم برای نوجوانان و هم برای بزرگ ترها مطرح شود که یونیسف در ایران چه کارهایی می‌کند و چه اتفاق‌هایی را به وجود می‌آورد؟ سفر قبلی ما به ارومیه بود و از چند شهرستان اطراف آن هم بازدید کردیم. این سفر به خاطر طرح مکملی بود که در زمینه تغذیه، سلامت و رشد کودک و ثبت تولد اتفاق می‌افتاد. معمولاً در منطقه‌های محروم، آموزش کودکان پیش از ورود به دبستان وجود ندارد. این طرح در خدمت این هدف است که این مشکل را حل کند. این کار با راه‌اندازی طرح «روستا- مهدها»، جنبه عملی به خودش گرفته است. در این محل، کودکان، آموزش‌های پیش دبستانی را می‌بینند، این کار با راه‌اندازی 42 مرکز شروع شد و با همکاری دولت این حرکت ادامه پیدا کرد. خوشحالم اعلام کنم که در حال حاضر این تعداد در کل کشور به
پنج هزار تا رسیده است. ولی با توجه به تعداد هفتاد هزار روستایی که داریم، تعداد این «روستا- مهدها» باید بیشتر و بیشتر شود. در جریان این سفرها به این «روستا- مهدها» سر زدیم و از نزدیک دیدیم که آنها چگونه کار می‌کنند و بچه‌ها چه وضعیتی دارند. بخش مهمی از کار بچه‌ها در این مرکزها بازی کردن است که به کمک آن، خیلی چیزها را یاد می‌گیرند. یک وعده غذای گرم هم به آنها داده می‌شود، تا فقر غذایی را که بچه‌های این منطقه ها با آن درگیر هستند، کم کند.

* در کنار بازی‌های بچه‌ها، شما برای آنها نقش هم بازی می‌کنید؟ مثلاً یک تئاتر کوتاه؟ یا این که بیشتر به وظیفه یونیسفی‌تان می‌رسید؟

می‌شود گفت هم نماینده یونیسف هستم و برایشان بازی هم می‌کنم، این دو را نمی‌شود از هم جدا کرد. در سطح عمومی، هر کس مرا می‌بیند، نام یونیسف به ذهنش می‌رسد و هر کس نام یونیسف را می‌شنود، به یاد من می‌افتد.

* جوری صحبت می کنید که انگار خیلی راضی هستید و این نوع فعالیت را دوست دارید؟

خیلی زیاد. امکان ندارد در محلی باشید که بچه‌ها در آنجا حضور داشته باشند و شما خوشحال نشوید و از آنها انرژی نگیرید. آنها به ما خیلی چیزها یاد می‌دهند. با آن که این سفرها، سفرهای سختی بودند، ولی شادی و امید آنها هم به من چیزهای زیادی یاد می‌دهد و مرا در کاری که انجام می‌دهم قوی‌تر و ثابت‌قدم‌تر می‌کند.


* این سفرها، لطمه‌ای به کار و فعالیت بازیگری‌تان نمی‌زند؟

به همان صحبت اول گفت‌وگو برمی‌گردم که به نوجوانان و جوانان گفتم در کنار حرفه بازیگری، کار دیگری هم داشته باشند. از روزی که کار بازیگری را شروع کردم، هیچ حسابی روی درآمد آن باز نکردم. در کنار آن کار دیگری داشتم. من در یونیسف فعالیت می‌کنم و یک تولیدی لباس هم دارم. بازیگری برایم یک عشق است و حتماً هدف اول و اصلی را تشکیل می‌دهد. اما اگر یک برنامه‌ریزی درست داشته باشیم، می‌توانیم به همه کارهای خود برسیم. این یکی از چیزهایی است که در طول این سال‌ها یاد گرفته‌ام. در حال حاضر هم به فعالیت یونیسف می‌رسم و سفرهایم را می‌روم و هم در فیلم‌های جدید بازی می‌کنم. برای مثال، با وجود این همه برنامه، من سال قبل در چهار فیلم سینمایی بازی کردم.

* با وجود تولیدی لباس، خیاطی هم می‌کنید؟

در حد کم بله. ولی وقتی قرار باشد کار گسترش داشته باشد، خیر. خوشبختانه به دلیل حرفه بازیگری، من مجبورم برای هر فیلم تازه‌ای یک چیز‌هایی را (حتی در حد ابتدایی) یاد بگیرم. برای مثال من ورزش تای چی را برای یک فیلم یاد گرفتم و به کلاس شمشیربازی و ژیمناستیک رفتم تا در یک نمایش، بتوانم نقشم را بهتر بازی کنم.

* شما سال قبل جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل را برای «بیست» گرفتید. جایزه و تشویق چه تأثیری در کار شما دارد؟

اصلاً فرق نمی‌کند شما چه سنی دارید و در چه موقعیت و جایگاه و حرفه‌ای هستید.چه نوجوان باشید و چه بزرگسال، جایزه همیشه بهترین مشوق است و من هم قطعاً خیلی از آن خوشم می‌آید. در عین حال با تشویق و جایزه دادن، وظیفه یک بازیگر سخت‌تر می‌شود. کسی که جایزه می‌گیرد در ادامه مسیر خود، کمتر باید خطا کند.


[ یکشنبه 88/4/14 ] [ 1:43 عصر ] [ حسین ]

الی

درباره الی کاری از اصغر فرهادی

با بازی : ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی، مانی حقیقی، شهاب حسینی، مریلا زارعی، رعنا آزادی ور، احمد مهرانفر، صابر ابر و پیمان معادی - بازیگران خردسال: فرزین صابر بهلولی، متین فتورچی، آینار آناهید و فاطمه شورمج

الی
 خلاصه داستان :

چند خانواده جوان برای تفریح به شمال می روند. "الی" (ترانه علیدوستی) مربی مهد کودک فرزند "سپیده" (گلشیفته فراهانی) هم با این جمع همراه می شود. قرار است "الی" با "احمد" (شهاب حسینی) که از آلمان برگشته و به تازگی از همسرش جدا شده آشنا شود.
این جمع پس از جستجو سرانجام ویلایی کنار دریا اجاره می کنند ... احمد از الی خوشش می آید. روز بعد "الی" در کمال ناباوری ناپدید می شود و ...


سینما های نمایش دهنده :

آفریقا، جوان، آزادی، ماندانا، فلسطین، پردیس زندگی، پردیس ملت، ایران، پایتخت، کانون، مرکزی، گلریز، ملت، اریکه ایرانیان، پارس، سپیده، فرهنگ، شاهد، پردیس تماشا، موزه سینما، فرهنگسرای نیاوران و ایرانیان
...

 

فیلم امشب شب مهتابه

کاری از محمد هادی کریمی

با بازی : مهناز افشار، دانیال عبادی، امیرحسین آرمان، مهوش افشارپناه، ایمان حضرتی، شیوا خنیاگر، آرش تاج
...

 

خلاصه داستان:

یک آهنگساز در زندگی اش دچار مشکلاتی می شود.

 

 هرچی تو بخوای

کاری از محمد متوسلانی

با بازی : لادن مستوفی، مجید صالحی، حسن شکوهی، ساعد هدایتی، بهمن دان، علی کاظمی، سعید پیردوست، زهره صفوی، ابراهیم آبادی، محمد ابهری
...

خلاصه داستان:

ماشین راننده جوانی توسط دختری به سرقت می رود. جوان اگر ماشین را که متعلق به صاحب کارش است ظرف 24 ساعت نتواند پیدا کند، کار و اعتبار و آبرویش را از دست می دهد.


خروس جنگی

کاری از مسعود اطیابی

 

با بازی :رضا عطاران، مریلا زارعی، احمد پورمخبر، کیومرث ملک مطیعی، کیانوش گرامی، شهربانو موسوی

خلاصه داستان: قصه فیلم درباره زن و شوهری است که یک روز جایشان با یکدیگر عوض می شود و این جابجایی باعث ایجاد حوادثی می شود که ...

سینماهای نمایش دهنده: قدس، ایران، پردیس زندگی، پردیس ملت، اریکه ایرانیان، ماندانا، فلسطین، مرکزی، آزادی، جوان، عصر جدید، بهمن، پایتخت، تهران، حافظ، شاهد، پردیس تماشا، پیوند، جی، پیام، فرهنگسرای دختران و کانون شریعتی

پسر تهرونی

کاری از کاظم راست گفتار

با بازی : امین حیایی، سارا خوئینی‌ها، طناز طباطبایی، فلامک جنیدی، محمدرضا امیرصادقی، یوسف صیادی، نادر سلیمانی، امیر نوری، جواد هاشمی، داود موثقی، محمد ابهری، عاطفه باقری

اصرار پدرش (محمدرضا شریفی نیا) به ازدواج روبرو می شود. اما سروش که در گذشته پنج بار شکست عشقی خورده است حاضر به ازدواج نمی شود. پدر سروش از او چک و سفته هایی دارد و سروش را تهدید می کند که اگر ازدواج نکند آنها را به اجرا خواهد گذاشت اما سروش قصد ازدواج ندارد. داستان ادامه دارد تا روزی که سروش به صورت تصادفی با لیلی (طناز طباطبایی) که اتفاقاً او هم قصد ازدواج ندارد آشنا می شود ...

 

پاتو زمین نذار

کاری از ایرج قادری

با بازی : ایرج قادری، شیلا خداداد، مهرانه مهین ترابی، مهدی سلوکی، میرطاهر مظلومی و سحر ریحانی

 

خلاصه داستان: فیلم، داستان مردی است که قدرت و پول زیادی دارد اما اتفاق کوچکی باعث متحول شدن زندگی او می شود.

 

 

 

پاتو زمین نذار
[ جمعه 88/4/12 ] [ 11:19 صبح ] [ حسین ]
متن نامه مذکور خطاب به شجریان در این سایت هم منعکس شده بود که با
واکنش‌های فراوانی رو به رو شد. این جا مقاله‌ای در همین باره را
می‌خوانید.


 فرزند شهیدی در پیامی برای «تابناک» آورده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام....از
این که وقت گذاشتم و این جملات توهین‌آمیز و به قول نویسنده نه از روی
اسائه ادب ( عجب!) رو خوندم شرمنده ام...این که اینقدر تاب و توان شنیدن
حرف‌های مخالف خودمان را نداریم و برایمان فرقی نمی‌کند که طرف حسابمان چه
کسانی هستند.


مقاله ( توهین نامه) این نهاد به اصطلاح حزب‌الله!!
که من نمی‌دانم و هیچ کجای قرآن و شرایع اسلام ندیدم که به احزاب خدا چنین
اجازه‌ای داده شده باشد که بتوانند با بدترین کلمات ممکن و بی ادبانه ترین
جملات تمام شخصیت و سابقه هنری یک مرد، یک استاد رو به حراج بگذارند... .


من
از نگارنده این مطالب موهن می‌پرسم... زمانی که این مرد به کمک زلزله
زدگان بمی شتافت، انصار حزب‌الله کجا بود؟ زمانی که استاد «دکان دو نبش
گلویشان» را برای کمک به مردم داغ دیده بم به حراج بی منت گذاشته بودند
شما چه می‌کردید؟


با این اوصاف، آیا این شما نیستید که «نمک
نشناسی» را به حد اعلای خودش رسانده‌اید؟ متأسفانه گویا این ادبیات سخیف
که «هر که مخالف من است فحش و استهزای او رواست» بین طبقه به ظاهر اصولگرا
تبدیل به یک رسم و عادت شده است.


نوشتن درباره فرزند استاد شجریان
نیز در واقع گزافه گفتن و جان خسته کردن است. شما در مورد چه کسی این گونه
صحبت می‌کنید؟ آیا همایون شجریان این قدر از نظر هنری پست و کم ارزش شده
است که برای مطرح شدن نیاز به رسانه به ظاهر ملی جمهوری اسلامی ایران
داشته باشد؟


البته بر شما انصار حزب‌الله که بعید می‌دانم به غیر
از ربنای استاد در ماه مبارک رمضان نوای دیگری از این به اصطلاح شما
«آوازخوان» شنیده باشید، حرجی نیست که کنسرت‌ها و برنامه‌های شلوغ و پر
بیننده این هنرمند گرامی را همراه پدر بزرگوارشان در کشورهای اروپایی و
آمریکایی ندیده باشید! مگر این که شما این حضور و استقبال بی نظیر از صدای
این دو هنرمند در اقصی نقاط دنیا را به تبلیغ صدایشان از رسانه ملی مرتبط
بدانید و بار تبلیغاتی این رسانه را این قدر وسیع بدانید که جهانیان از
صبح تا شام پای برنامه‌های این رسانه [...] می‌نشینند و از آن تاثیر
می‌پذیرند؟


در آخر می‌خواهم بگویم. زمانی که پدران من و امثال من
در جبهه‌های حق علیه باطل جانشان را در کف دستشان گذاشته بودند و در مقابل
گلوله دشمن سینه سپر می‌کردند شما انصار به اصطلاح حزب‌الله کجا بودید؟
نقش یادگاری کدام گلوله را یدک می‌کشید که از همت‌ها و فهمیده‌ها و امثال
شهید بزرگوار متوسلیان مایه می‌گذارید؟ همین شماها نبودید که در جریان
برنامه‌های انتخاباتی یکی از کاندیداها به حق یا ناحق و فقط به واسطه
اعلام حمایت خانواده جمعی از سرداران شهید این ملت بی رحمانه و گستاخانه
به عزیزان و جگرگوشه‌های این بزرگان توهین کردید؟


[...]

خداوند
در قرآن می فرماید: و لاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا
بغیر علم کذلک زینا لکل امه عملهم ثم الی ربهم مرجعهم فیبنهم بما کانوا
یعملون(انعام. 108) معبود کسانی را که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید
مبادا آنها (نیز) از روی ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، این چنین برای هر
امتی عملشان را زینت دادیم سپس بازگشت آنها به سوی پروردگارشان است و آنها
را از آنچه عمل می کردند آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد)


در
تفسیر نمونه آمده است: هیچگاه بتها و معبودهای مشرکان را دشنام ندهید،
زیرا این عمل سبب می شود که آنها نیز نسبت به ساحت قدس خداوند همین کار را
از روی ظلم و ستم و جهل و نادانی انجام دهند.در روایات اسلامی نیز منطق
قرآن درباره ترک دشنام به گمراهان و منحرفان، تعقیب شده و پیشوایان بزرگ
اسلام به مسلمانان دستور داده اند همیشه روی منطق و استدلال تکیه کنند و
به حربه بی حاصل دشنام نسبت به معتقدات مخالفان، متوسل نشوند.


در
نهج البلاغه می خوانیم که علی(ع) به جمعی از یارانش که پیروان معاویه را
در ایام جنگ صفین دشنام می دادند می فرماید: انی اکره لکم ان تکونوا
سبابین و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ
فی العذر. من خوش ندارم که شما فحاش باشید، اگر شما به جای دشنام، اعمال
آنها را برشمرید و حالات آنها را متذکر شوید (و روی اعمالشان تجزیه و
تحلیل نمائید) به حق و راستی نزدیکتر است و برای اتمام حجت بهتر.


فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم

فرزند یکی از شهدای دفاع مقدس.
شجریان
[ دوشنبه 88/4/8 ] [ 11:12 صبح ] [ حسین ]
صوفیا نصرالهی: شهاب حسینی این روزها به شدت درگیر است. به همین دلیل قرار بر این شد که برای گفت و گو با او سر لوکیشن فیلم جدیدش برویم. محل لوکیشن در کوچه پس کوچه های نیاوران بود و با وجود سردی هوا و ناراحتی شهاب حسینی از یکی از نشریات – به طوری که حتی ممکن بود مصاحبه کنسل شود- او لطف کرد و به همه سوالات پاسخ گفت. این مصاحبه بیشتر به بهانه ی فیلم "محیا" بود که این روزها روی پرده است و حسینی به خاطر بازی در آن برنده ی جایزه ی بهترین بازیگر مرد هم شده، اما سوالات فقط محدود به "محیا" نشد.



بنظرم بهتر است گفت و گویمان را با "محیا" شروع کنیم. چه شد که نقش "جاوید" را در این فیلم پذیرفتید و اصلا چه طور به پروژه وصل شدید؟
شهاب حسینی

شهاب حسینی: آقای خواجویی را از قبل و در طی چند برخوردی که با هم داشتیم می شناختم و برای شخصیتشان احترام زیادی قائلم. قصه ای هم که پیشنهاد دادند به نظر من قصه قشنگی بود. و اساسا برای انتخاب کار همیشه برای من قصه و فیلمنامه ملاک اصلی است. و این را می دانستم که در کار کردن با آقای خواجویی به من سخت نخواهد گذشت! مجموعه شرایطی بود که کار را پذیرفتم ولی دلیل اصلی خود آقای خواجویی بود.


 ولی قبلا با آقای خواجویی کار نکرده بودید. درست است؟


شهاب حسینی: نه شناخت من در همان برخوردهایی بود که با هم داشتیم.


من هفته پیش فیلم "محیا" را دیدم و بنظرم بهترین بازی شما تا امروز در فیلم "محیا" است. خود فیلم هم خوب بود. من حتی در نقدی که برای سایت سینمای ما درباره "محیا" نوشته بودم اشاره کردم که "محیا" می تواند در شرایط کنونی از بهترین فیلم های روی پرده به حساب بیاید چون قصه ای دارد که آن را خوب تعریف می کند.


شهاب حسینی: دقیقا قصه اش را خیلی ساده و بی آلایش تعریف می کند.


 حالا می خواهم بدانم خود شما ویژگی های بازیتان در "محیا" را چه می دانید که هم مورد توجه داوران و هم منتقدان و تمشاگران قرار گرفته است؟


شهاب حسینی: شاید تاثیر گرفته از روند روایی فیلم باشد که روند خیلی ساده و روان و راحتی دارد و در چنین فضایی من هم توانستم خیلی راحت کار کنم. ضمن این که حتی ما تردید داشتیم که این قصه با فضای تلخی که دارد اصلا با اقبال عمومی مواجه می شود یا نه. چون مردم در فیلم ها بیشتر دنبال فضاهای شاد هستند. فیلمی را که به مرگ مربوط باشد شاید اصلا نپسندند در حالی که قصه ما از پایه بر این اساس استوار بود. ولی فکر کردیم شاید با یک ارائه ی راحت و دلنشین و حتی گاهی شیرین بتوانیم آن بخشی را که حرف اصلی فیلم است راحت تر و بهتر انتقال بدهیم. من از خوش اخلاقی آقای خواجویی سوء استفاده نه ولی خیلی استفاده کردم. ضمن این که با بقیه بچه هایی هم که در کار با هم بودیم خیلی راحت ارتباط برقرار کردم مثل برزو(ارجمند) که دوست خیلی خوبی هم هست. البته از بین گروه بازیگران قبلا با خانم حاجیان در "شمعی در باد" کار کرده بودم اما بقیه دوستان با این که بار اولی بود که با ایشان کار می کردم اما خیلی راحت بودم. خیلی از آشنایی با آقای ذوالانوار خوشحال شدم که شخصیت بسیار دلنشینی دارند و فیلمبردار بسیار خوبی هم هستند.


خب این خیلی جالب است که شما با گروهی انقدر احساس راحتی و نزدیکی داشتید و حتی به خاطر کارگردانی به بازی در فیلم تمایل نشان دادید که دفعه ی اول بوده با آن ها کار می کردید.


شهاب حسینی: به نظر من در ارتباطات انسانی طول مهم نیست. عرض مهم است. خیلی وقت ها ممکن است دو تا آدم سال ها یکدیگر را بشناسند ولی نتوانند خیلی به هم نزدیک شوند. گاهی هم با یک برخورد نسبت به هم به وسعت و عمق می رسند. در این مورد هم چنین اتفاقی افتاد.


 پس روالی که برای درآمدن نقش "جاوید" طی شده همان روال همیشگیتان بوده است؟برای رسیدن به این نقش هیچ کار متفاوتی انجام ندادید؟


شهاب حسینی:روال که همان است یعنی باور پذیر بودن نقش و به باور رساندن آن. این تلاشی است که در همه ی نقش هایم می کنم. اما اگر به قول شما "محیا " بهترین بازی من است – که البته خودم نمی دانم چون من در همه ی نقش هایم تلاش می کنم که بهترین بازی را ارائه دهم- به این دلیل بوده که شخصیت و قصه برایم درست تعریف شده بود. چون قطعا شخصیت خیلی بیشتر از آن چیزی است که روی صفحات فیلمنامه است. آن چیزی که در فیلمنامه می خوانیم بخش بیرونی شخصیت است که ما داریم می بینیم. اغلب فیلم ها هم پاره ای از زندگی یک شخصیت را تصویر می کنند. در حالی که آن شخصیت ها خارج از فضای آن فیلم هم یک سلایقی دارند، تفکراتی دارند و اصلا سرگذشتی بر آن ها گذشته است. کاری که در "محیا " انجام دادیم همین بود که شخصیت را کامل برای خودمان تعریف کردیم. و از آن هم مهمتر فضای راحتی بود که در آن کار کردیم. فضایی که از ارائه پیشنهاد در ان استقبال می شد. کسی نگران حریم خودش نبود که بگوید وای الان به حریم من تعدی شد در نتیجه پیشنهاد فقط به منزله ی پیشنهاد شنیده می شد و نه دخالت. همه برای همکاری آمده بودند و تیم خیلی خوبی بود.


 در کارنامه کاریتان هم نقش مثبت زیاد دارید و هم نقش منفی. کارنامه ی کاریتان کلا متنوع است. تجربه زیاد کسب کردید. این تنوع کاری خواست و میل خودتان بوده یا نقش های پیشنهاد شده از طیف های گوناگونی بودند؟


شهاب حسینی: قطعا هم خودم خواستم و هم پیش آمده. یعنی می شود این طوری گفت که خودم خواستم و با شرایطی که برایم پیش آمد حرکت کردم.


 ترجیح نمی دهید در نقشی بازی کنید که تماشاگرتان را بیشتر ارضا می کند؟مثلا اگر نقش منفی تان برای تماشاگر دلنشین تر است دوست ندارید که بیشتر منفی بازی کنید؟



شهاب حسینی:من سینما را در خدمت خودم نمی بینم. خودم را در خدمت کاری که انجام می دهم می بینم. مهم این است که تماشاگر بیاید و فیلمی را ببیند که حاصل کار یک مجموعه 50-60 نفری از آدم هاست. و اساسا احساس کنند وقتی که این آدم ها صرف کرده اند و از خانه و زندگی شان زده اند و هزینه ای که برای این فیلم شده ارزشش را داشته است. من کلا مخالف این هستم که بخواهم بگویم شهاب حسینی دارد مثلا روندی را طی می کند که اگر نقش مثبت یا منفی اش را مردم بیشتر دوست دارند در آن نقش ها بازی کند. چون به هر حال ما به نوعی در کار خودمان راوی هستم و هنر اساسا روایت است. ما هم راوی اتفاقاتی هستیم که در گوشه و کنار می افتد حالا چه در واقعیت و چه در افسانه. شخصیت های یک قصه هستیم و هر قصه در دل خودش یک حرف اصلی برای گفتن دارد. اگر ما توانستیم کاری کنیم که تماشاگر بیاید قصه ی ما را ببیند و حرف ما را بشنود و بعد از آن هم احساس نکند که وقتش تلف شده، آن وقت ما کارمان را انجام داده ایم. اگر غیر از این باشد یعنی اشکالات زیادی به ما وارد است و باید برویم اشکالاتمان را رفع کنیم. برای من نقش مثبت و منفی فرقی ندارد. من بیشتر روی نقش هایی تمرکز کرده ام که موتور محرک قصه باشد و شخصیت آن دارد کارهایی را انجام می دهد که به تبع کارهای او، قصه پیش می رود.


 این را به این دلیل پرسیدم که برخی معتقدند اگر بازیگری فرضا در نقش مثبت جا افتاده برای این که توانایی اش را ثابت کند حالا باید برود و نقش منفی بازی کند. برخی هم می گویند که بازیگر باید نقشی را بازی کند که به او نزدیک تر است. شما خودتان به کدام فرضیه معتقد هستید؟
شهاب 2

شهاب حسینی: ما در بازیگری با آزمایشگاه فیزیک یا شیمی طرف نیستیم که تابع یک سری قوانین مشخص باشد. و طبق آن قوانین مشخص به یافته هایی برسیم. جهان بشری ، چه جهان بیرونی و چه جهان درونی، آنقدر وسیع و پیچیده است که قابل دسته بندی های خیلی مشخص نیست. اولا من با منفی و مثبت بودن نقش خیلی موافق نیستم. یک طیفی از رنگ خاکستری است که تیره و روشن دارد و تیره اش ممکن است آدم را دلگیر کند و روشنش زیبا به نظر بیاید.


 آخر در خیلی از فیلم ها مشکل اساسی همین است که این طیف خاکستری خیلی وجود ندارد. یا قسمت تیره اش غالب است و یا روشن!حالا اتفاقا "جاوید" فیلم "محیا" این ویژگی خاکستری را دارد. هم شوخ و شیطان و بی خیال است و هم آن قدر در عشقش جدی می شود که سراغ سیر و سلوک برود ولی اغلب نقش ها چنین نیست.


شهاب حسینی: باید آن نقش ها را هم به تبع قوانینی که بر انسان حاکم است بازی کرد. مگر ما کسی را می شناسیم که همه بگویند آدم مثبتی است و خودش هم چنین احساسی داشته باشد بعد دیگر خیالش راحت باشد و برود سراغ هر چه دلش می خواهد. در حالی که زندگی لحظه به لحظه و پلک به پلکی که آدم می زند، متفاوت است. زندگی اصطلاحا باردار یک شرایطی است که ما را در عرصه ی امتحان قرار می دهد. مهم این است که ما در لحظات درست زندگی بتوانیم درست انتخاب کنیم. مثلا همین الان شما شاهد بودید که من از دست یکی از نشریات به شدت ناراحت بودم. حالا چند انتخاب داشتم. می توانستم اصلا مصاحبه نکنم. این طوری از حق خودم دفاع کرده بودم اما آدم باید مراقب تصویرش در ذهن مخاطبش و مردم هم باشد. به هر حال انتخاب در لحظه است. هیچ شخصیت مثبت یا منفی مطلقی وجود ندارد برای این که انسان از فرش است تا عرش. آدم می تواند گاهی از حیوان درنده خو ر شود و گاهی هم به قول مولانا :" آن چه در وهم نآید آن شوم.". من حتی فکر می کنم اگر شخصیت های سینمایی این بار را ندارند، یعنی یا بیخودی مثبتند یا بیخودی منفی، ما به عنوان بازیگر و مجری ماجرا وظیفه داریم از آن شرایط غیر انسانی عبور کنیم و نقش را در یک قالب انسانی ارائه دهیم. فلانی ممکن است که قاتل باشد و در زندان منتظر اجرای حکم اعدام، روی ماجرا این است که قاتل است و همه هم می گویند که عجب آدم سنگدل بیرحمی که یک نفر را کشته ولی ته ماجرا شاید فرزندی داشته باشد که عاشقانه هم دوستش داشته باشد. و یا آنقدر دلتنگ فرزند و خانواده اش باشد که گریه هم بکند. انسان است دیگر با همه ی ضعف ها و قوت هایش. در فیلم "محیا" هم احساس می کردم اگر قرار است جاوید یک حرکت قهرمانانه انجام دهد، اگر از اول نقش او را طوری بازی کنم که تماشاگر منتظر باشد که او برود و حرکت قهرمانانه اش را انجام دهد، جذابیتش را از دست می دهد. تحول است که زیباست. این که آدمی که دوستش را به خاطر عاشق شدن مسخره می کند و می تواند روابط مکرر با دختران متعدد داشته باشد آن قدر عاشق یک نفر می شود که راه بیفتد و دست به چنین کاری بزند، این است که داستان را جالب می کند. جایی که او باید انتخاب کند: بین خودش و خودش. یعنی به نظرم جاوید برای رسیدن به عشقش نیست که دست به این کار می زند بیشتر برای رسیدن و باور کردن خودش است. جاوید اگر کاری انجام می ده دبه خاطر محیا نیست بلکه عشق آن دختر بهانه ای می شود برای رسیدن به خودش. همه ی ما برای انجام حرکات بزرگ در زندگیمان نیازمند انگیزه هستیم.


 سوال بعدیم درباره رشته ی تحصیلیتان بود. شما در دانشگاه روانشناسی خواندید. درست است؟


شهاب حسینی: خیلی کم و زود رهایش کردم.


 می خواستم ببینم این روانشناسی در کار هم به دردتان خورده است؟یعنی آن خودشناسی که مثلا در شخصیت "جاوید" به آن اشاره کردید را در شما تقویت کرده است؟


شهاب حسینی: بله خیلی زیاد. حقیقتا من الان خیلی پشیمانم که چرا رشته ام را ادامه نداده ام. البته آن موقع شرایط خاصی بود و خام اندیشی که مثلا دلم می خواست دنیای بهتری برای خودم درست کنم یا مهاجرت کنم برای همین درسم را رها کردم. که بعد نتیجه ای نداد و بعدش هم که شروع به کار کردم و ازدواج ولی الان فکر می کنم که اگر یک روزی به اندازه ی دو سه سال وقفه ای در کارم ایجاد کنم، یکی از کارهایی که دارم و جبران عقب ماندگی است برگشتن به تحصیل در رشته ای است که خیلی هم دوست داشتم. روانشناسی دقیقا علمی است که حتی بیشتر از خود بازیگری به بازیگر کمک می کند. من همیشه با خودم فکر می کردم که اصلا انسان یعنی چه؟اصلا خود من کی هستم؟ من یک آدمم از بین میلیون ها آدم یک کشور آسیایی که آن کشور یکی از چندین کشور آسیایی است در قاره ای که یکی از پنج قاره است. و در جهان تازه خیلی کوچک به حساب می آید. پس ما دقیقا کجا هستیم؟ بعد یکی از دوستان جمله ای از حضرت علی برایم نقل کرد که:"همه ی آفرینش با عظمتش، آفرینش اصغر و انسان آفرینش اکبر است." بعدا متوجه شدیم که انسان با همین ابعاد کوچکش از هستش و آفرینش بزرگ تر و پیچیده تر است. بنابراین وقتی شما قصه ای را روایت می کنید که در رابطه با یک انسان است باید خیلی زلال و صادقانه این کار را بکنید تا مخاطبتان را به خطا نیندازید.


 الان که پرکارتر از همیشه هستید، آیا هیچ وقت به عنوان یک بازیگر به داشتن مدیر برنامه فکر کرده اید؟


ش.ح: بله ولی شخصی را که بتوانم با او به یک تفاهم درست و صحیح برسم آنقدر که بتوانم به او اعتماد کنم را پیدا نکردم. کسی که مطمئن باشم تمام حرکت هایی که می کند به نفع من است. ان هم به این دلیل که دیدگاهایمان به منافع متفاوت بوده است. با چند نفر که صحبت کردم همه می گفتند که باید با شرایط روز حرکت کنی و نفعت را در نظر بگیری. آن ها اغلب دیدگاه موفقیت مالی را مد نظر داشتند ولی من در کنار موفقیت مالی به چیزهای دیگر هم فکر میکنم. چون در کار هنری تجارت هم وجود دارد ولی این تجارت در اولویت اول نیست. من برای خودم خط مشی ای دارم که حتی ممن است خلاف جریان روز باشد. برخی فیلم های این چند سال اخیر که فروش های بسیار خوبی هم داشتند فیلم هایی نبوده اند که من بپسندم. ولی مسلما خوب است که کسی نه به عنوان مدیر برنامه بلکه بیشتر به عنوان مشاور حضور داشته باشد. چون در آخر اگر قرار است به مقصد برسم خود من باید پشت فرمان باشم. حتی میزان سرعت را هم باید خودم تعیین کنم. به نظرم هماهنگی خیلی زیادی باید بین مدیر برنامه و موکلش وجود داشته باشد.


 به عنوان آخرین سوال راجع به این پروژه که الان در لوکیشن اش هستیم هم توضیح می دهید؟


ش.ح: این اولین کار آفای عماد اسدی است با نام "سایه ی وحشت" که البته من این اسم را دوست ندارم و امیدوارم تغییر کند. بنظرم کارگردانش مایه های این کار را دارد و تا حالا هم اتفاقات خوبی افتاده است.

[ یکشنبه 88/2/20 ] [ 10:51 صبح ] [ حسین ]
          

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

وبلاگ فیلم ، بازیگر ها جشن ها و اخبار داغ سینمای ایران
آرشیو مطالب
امکانات وب